کد مطلب:245323 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:287

تا امام جواد بزرگ شود به چه کسی رجوع کنیم
در عیون معجزات آمده: هنگامی كه امام رضا علیه السلام فوت شد، امام جواد علیه السلام هفت سال داشت. درباره ی امامت، در بغداد و شهرهای دیگر اختلاف نظر به وجود آمد و شیعیان در حال حیرت و سرگردانی به سر می بردند.

ریان بن صلت، صفوان بن یحیی، محمد بن حكیم، عبدالرحمن بن حجاج و یونس بن عبدالرحمن و عده ای از بزرگان شیعه در خانه عبدالرحمن بن حجاج جمع شدند و بر مصیبت و شهادت امام رضا علیه السلام گریه كردند.

در همین هنگام یونس بن عبدالرحمن شروع به سخن گفتن كرد و گفت: گریه را كنار بگذارید و بگویید كه حالا به چه كسی رجوع كنیم، و تا زمانی كه محمد بن علی الرضا علیه السلام در سن كودكی است، مسائل شرعی و دینی خود را از چه كسی بپرسیم؟

ریان بن صلت چون این سخن را از یونس شنید برخاست و دست خود را به گلوی یونس گذاشت و به سر و صورت او زد و گفت: تو اظهار ایمان می كنی؟ در حالی كه هنوز در شك و تردید به سر می بی، اگر محمد بن علی علیه السلام از جانب خدا دارای مقام امامت باشد، ولو روز اول تولدش باشد، به منزله ی دانشمند و عالم بزرگ و بالاتر از آن خواهد بود. در غیر این صورت اگر هزار سال هم از عمر او گذشته باشد، فردی عادی است. مسئله سن و سال مطرح نیست.

بزرگان شیعه كه در آن مجلس بودند، یونس را سرزنش كردند. و این واقعه در ایام



[ صفحه 529]



حج بود.

سپس هشتاد نفر از علمای شیعه ی بغداد و شهرستانهای دیگر به منظور رفتن به مدینه و ملاقات امام جواد علیه السلام عازم مكه شدند. پس در سفر حج به مدینه رفتند و در خانه ی امام صادق علیه السلام كه خالی بود، گرد آمدند. در این حال عبدالله بن موسی كه ادعای امامت داشت، وارد مجلس شد و جارچی او ندا داد: این فرزند پیامبر است. هر كس مسئله ای دارد، از او بپرسد.

پس سخن گوی اهل مجلس كه چند مسئله آماده كرده بود، از عبدالله پرسید. همه متوجه شدند كه پاسخهای عبدالله پاسخی نیست كه آنان را قانع كند. پس همه آنان پریشان و ناراحت شدند. حتی بعضی تصمیم گرفتند كه به بغداد برگردند.

ناگهان درب گشوده شد و غلام حضرت جواد علیه السلام به نام «موفق» گفت: این ابوجعفر، امام جواد است. حضرت وارد شد. همه به پا خاستند و وجود مقدسش را استقبال و احترام كردند. پس از وارد شدن حضرت، مجلس در حال سكوت مطلق بود و كسی حرف نمی زد، تنها آن كسی كه آماده پرسش سؤال مسایل خود بود، برخاست و مسائل خویش را مطرح كرد و امام پاسخ می فرمود تا اینكه مسایل به پایان رسید. همه از جوابهای امام علیه السلام شادمان و خوشحال شدند و آن جناب را دعا كردند و به مدح و ثنای آن بزرگوار پرداختند.

عرض كردند: آقا! عمویت عبدالله بن موسی چنین فتوی داد: حضرت فرمود: «لا اله الا الله» ای عمو! در نزد خدا، بزرگ و سخت است كه در روز قیامت در محضر او بایستی و به تو بگوید: چرا چیزی را كه نمی دانستی، بر بندگانم فتوی دادی؟! در حالی كه در میان امت دانشمندتر از تو وجود داشت.

سپس میهمانان با آگاهی و خوشحالی كامل به وطن خود بازگشتند. [1] .


[1] بحارالأنوار، ج 50، ص 99.